
درباره رمان بینوایان به طور کلی برای جلد یک مروری رو نوشتم اما در اینجا بیشتر به خود داستان کتاب اشاره میکنم. ادامه مطلب حاوی اسپویل هست . در جلد اول بینوایان ما با زندگی فانتین سر و کار داریم با سبک سری ها و بدبختی ها و رنج هایی که کشیده یک ماجرای سخت طولانی ، از غم و رنج روحی که تحمل میکنه تا زمانی که کوزت به دنیا میاد و برای کوزت مجبوره به سختی کار کنه حتی حاضره کوزت رو از خودش جدا کنه و دست به کار هایی که نباید بزنه تا از دخترش مراقبت کنه . در جلد اول ماجرای ژان والژان رو داریم که به خاطر دزدیدن یک نان ، سال های طولانی به زندان و کار های سخت محکوم شده و این ها باعث رشد یک خشونت در او میشه ، وقتی ژان والژان از زندان آزاد میشه با یک کشیش رو به رو میشه که بر خلاف بقیه آدم ها با او مثل یک انسان رفتار میکنه و این کشیش نور و گرمایی رو در دل ژان والژان روشن میکنه که به سمت زندگی روشن و خیری بره . همچنین در جلد اول با سختی های کوزت در منزل تناردیه رو به رو هستیم و بلاخره رسیدن ژان والژان به کوزت. در جلد دوم کوزت دختر بزرگی شده و عاشق جوانی به اسم ماریوس میشه ، در جلد دوم ما با خانواده و زندگی ماریوس آشنا میشین که با پدر بزرگش زندگی میکنه اما کم کم با آشنا شدن با تفکرات پدرش و تفکرات انقلابی راهش رو از پدر بزرگ ثروت مندش جدا میکنه و به سختی روزگار میگذرونه . در این جلد ما همچنان گاهی با خانواده تناردیه رو به رو میشیم و عاقبت بچه هاشون . ماریوس به مبارزان انقلابی میپیونده و ژان والژان که از عشق بین کوزت و ماریوس با خبر شده به سنگر جوانان انقلابی میره و به سختی جان ماریوس رو نجات میده . پدر بزرگ ماریوس که نوه از دست رفته اش بهش باز گردانده شده دست از ناساز گاری برمیداره و ماریوس و حتی کوزت رو میپذره و این دو با هم عروسی میکنن. این یادداشت رو برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتم. #چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب جلد دوم "بینوایان"، دریچهای به سوی دنیایی پرشور و هیجانه. عشقی آتشین، انقلابی خونین و امیدی سرکش، داستان را به پیش میبرند. کوزت، دختر فانتین، اکنون زنی جوان است که دل در گرو عشق ماریوس، دانشجوی انقلابی، دارد. این عشق، نه تنها زندگی کازت را دگرگون میکند، بلکه اون را به خط مقدم مبارزه برای آزادی و عدالت میکشاند. هوگو در این جلد، به نقد بیرحمانه ساختار سیاسی و اجتماعی فرانسه میپردازد. قیام دانشجویان و مردم پاریس، تلاشی است برای رهایی از یوغ استبداد و ستم. نویسنده با توصیف جزئیات این قیام، همدردی خود را با مبارزان راه آزادی ابراز میکند و نشان میدهد که چگونه مردم میتوانند با اتحاد و همدلی، در برابر ظلم بایستند. ژان والژان، در این میان، نقش یک فرشتهی نجات را ایفا میکند. او از کوزت و ماریوس در برابر خطرات محافظت میکند و برای سعادت آنها از هیچ فداکاری دریغ نمیورزد. والژان، نمادی از گذشت و ایثار است؛ او به ما یادآوری میکند که عشق و مهربانی میتوانند بر هر مانعی غلبه کنند. "بینوایان"، حماسهای است درباره قدرت عشق، امید و ارادهی انسان برای ساختن دنیایی بهتر. این کتاب، دعوتی است به ایستادگی در برابر ظلم، دفاع از عدالت و تلاش برای تحقق رویاهای انسانی. در نهایت اینکه، کتاب "بینوایان" فراتر از یک اثر ادبی و مثل یک تجربهی زیستی است. هوگو با قلم جادوییاش، ما را به اعماق جامعهی فرانسه میبرد و در احساسات، دردها و امیدهای شخصیتهای داستان شریک میکند. این کتاب، هشداری است به تمام انسانها برای توجه به رنج دیگران و تلاش برای ساختن دنیایی عادلانهتر. "بینوایان" اثری است که هرگز کهنه نمیشود و همواره حرفی برای گفتن دارد. نوشته شده برای چالش مرورنویسی فراکتاب.
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب پایان تاثیرگذار و همراه شدن شخصیتهای داستان با وقایع مهم فرانسه مثل نبرد واترلو و شکست فرانسه از انگلیس، انقلاب فرانسه و روایت نزدیک ویکتور هوگو از اوضاع کوچه ها و خیابونهای فرانسه و فقر مردم، کتاب رو به یک شاهکار ادبی و حتی یک منبع تاریخی تبدیل کرده. پایان کتاب «بینوایان» با احساسات خواننده بازی میکنه و اون رو حسابی تحت تاثیر قرار میده و باعث میشه با شخصیتها حس نزدیکی کنه و با غم اونها، اشک بریزه. بعد از اینکه کلی با شخصیتهای داستان، مخصوصا ژان والژان و کوزت آشنا میشی، یه عالمه حس مختلف بهت دست میده. از یه طرف، خوشحال میشی که شخصیتها بالاخره به آرامشی حتی جزئی و موقتی میرسن و زندگیشون بهتر میشه و از طرف دیگه، دلت واسه چیزهایی که از دست دادن و فداکاریهایی که کردن میگیره. و حتی در بخشی از داستان و مرگ ژاور، اون رو هم که به شکلی، نقش منفی داره، درک میکنی و دلت به حال اون که توی یه سری قواعد دست و پاگیر گیر کرده، میسوزه. فکر میکنم داستان مثل جلد اول، روی عشق، فداکاری و اهمیت تغییر فکر و انعطاف پذیری تاکید داره. به این فکر میکنم اگر بازرس ژاور، کمی از قوانینش پایین میومد و انعطاف از خودش نشون میداد، چقدر داستان تغییر میکرد. بخش پایانی کتاب، و مرگ ژان والژان و بهم رسیدن کوزت و ماریوس، نشون میده که زندگی با همهی سختیها و چالشها، همیشه ادامه داره و امید زندهست. در نهایت اینکه، این کتاب اگه تنها اثر ویکتور هوگو هم بود، به خوبی میتونست نبوغ و تیزبینی اون رو نشون بده. اون با هنرمندی خاص خودش، پیچیدگیهای زندگی آدما، اهمیت عدالت توی جامعه و ارزشهای اخلاقی رو به خوبی به تصویر کشیده. و این هنرمندی و جزئیات اثر، باعث شده خیلی از هنرمندها و اهالی رسانه، اون رو برای ساخت اقتباس سینمایی، تلویزیونی و حتی کارتونی انتخاب کنن و حتی نویسنده هایی، برای داستان، ادامه ای بنویسن. توصیه میکنم فیلم «بینوایان» (محصول سال 2012) با بازی هیو جکمن و آن هاتاوی، که یکی از معروفترین اقتباسهای کتاب بوده و تونسته اون رو به نسلهای جدید معرفی کنه رو ببینید. این مرور برای چالش مرورنویسی فراکتاب زمستان نوشته شده.
یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم