
وقتی جلد کتاب (چگونه به مادربزرگم خواندن یاد دادم ) رو دیدم فکر کردم کتاب داستانه کودکانه است هنوز هم ظاهر کتاب چاپی رو ندیدم و نمیدونم آیا مخاطب کتاب کودکان هستند یا نه اما اگه بت محتوا بخوام تصمیم بگیرم شاید حای خوندنش به خاطر وجود اسمای زیاد هندی و مسائل جوانان و بزرگسالان برای کودکان سخت باشه و بیشتر مناسب جوان ها یا حداقل نوجوان و رده های سنی بالاتر باشه . از همون ابتدا جذب کتاب شدم ، این کتاب سرشار از امیده ار بچه گرفته تا پیرزن همه امید دارن هم فقیر امید داره هم ثروت مند . سرشار از انگیزه است ، هر کسی هدفی داره و برای هدفش مشتاقه ، سرشار از تلاشه ، همه در حال تلاش کردن هستن و سرشار از مهربانیه، فرقی نداره سرایدار کتاب خانه باشی یا معلم یا رئیس جمهور یا رئیس یک شرکت و کسب و کار بزرگ همه مهربانی رو بلدن و ارزش تعامل صحیح با انسان ها رو میدونن و همینطور سرشار از پند سرتاسر کتاب پند و اندرز های جالب وجود داره . ظاهرا داستان های کتاب واقعیه و این عالیه . شخصیت های کتاب رو دوست داشتم و ماجرا ها به نظرم جالب و امیدوار کننده بودن . یک خانم هندی که تحصیل میکنه ، کار میکنه ، تاسیس میکنه و در نهایت به دیگران کمک میکنه اما در سراسر زندگی هم مهربانی و خوش برخوردی با دیگران رو از قلم نمی اندازه . شاید نشه مشکل زندگی کسی رو حل کرد اما مطمئنن میشه با گوش کردن با داستان گفتن با درک کردن با لبخند زدن و با هر کار کوچک دیگه ای دلی رو شاد کرد . یکی از شخصیت های مورد علاقه من هم یکی از پسر عمو های شخصیت اصلی بود که خیلی خوشبین بود و سخنان جالبی میگفت . خوندن این کتاب رو به همه توصیه میکنم ، این یادداشت رو برای چالش مرورنویسی فراکتاب نوشتم .#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب برش کتاب من در روستا به دنیا آمده ام، در روزهایی که تلویزیون و سیستم های موسیقی یا VCD در خانه ها وجود نداشت و تنهاکالای لوکس ما کتاب بود. من خیلی خوش شانس بودم، چون پدربزرگ و مادربزگ فوق العاده ای داشتم. پدربزرگم معلمی بازنشسته بود و شیفتهٔ کتاب خواندن. او متن های سانسکریت زیادی حفظ بود و هر شب، زیر آسمان سیاهی که با ستاره های درخشان روشن شده بود، یکی از این داستان های سانسکریت را برای من می خواند. داستان های پدربزرگ راجع به تاریخ هند، اتّفاقات حماسی یا هرچیز جالب دیگری بود که در روزنامه ها و مجلات آن زمان خوانده بود. کتاب چگونه به مادربزرگم خواندن یاد دادم، مجموعه ای داستان کوتاه انگیزشی است که درکنار فضای شاد کودکانه سعی میکنه اخلاقیات رو به خواننده یادآوری کنه، بعضی از داستانها به طور زننده ای سعی داشت نصیحت کنه که فکر نمیکنم برای بچه ها خیلی جذاب باشه ، مفاهیم داستان ها همه آموزنده و مفید هستند ولی برای آموزش ادب و تربیت به نوجوانان کتاب جذابی نیست. بیشتر به والدین توصیه میکنم این کتابو مطالعه کنند و خودشون داستان های بهتر رو گلچین کنند و برای فرزندانشون تعریف کنند. من تاکیبد نویسنده به تلاش و کوشش رو بسیار تحسین میکنم، همیشه در داستان ها و رمان و فیلم هایی که انتخاب میکنم به دنبال شخصیت های تلاشگر هستم و ازین بابت از نویسنده ممنونم. از طریق این اثر، نویسنده ما رو با آداب و رسوم و فرهنگ هندوستان آشنا میکنه که برای من که به کتابهای این چنینی علاقه دارم، بسیار دلنشین بود. کتاب کم حجم و با ترجمه روان و خوبی چاپ شده که میتونه برای اوقاتی که از کتاب های حجیم و با موضوعات سنگین خسته شدید و دل تون میخواید تایمی رو به ذهن تون استراحت بدید و فراغ بال داشته باشید و در عین حال به دانسته ها تون اضافه بشه، این کتاب میتونه گزینه باشی . طرح جلد بسیار زیبا انتخاب شده و با فضای شاد و کودکانه اش، خستگی و ملالت رو ازم دور میکرد.
بسم الله الرحمن الرحیم #چالش_مرورنویسی_فراکتاب چگونه به مادربزرگم کتاب خواندن یاد دادم کتابی از سرگذشت یک معلم هندی است که به کارهای خیریه و عام المنفعه علاقه بسیاری دارد. او در جامعه ای زندگی کرده که مردان را مافوق زنان می دانستند و برای نشان دادن استعداد ها و توانمندی هایش جنگیده است.با وجود وضع مالی خوب،همیشه سعی کرده ساده زندگی کند.توصیف وی از گذشته و حال کنونی اش شبیه جامعه ایرانی است که از دوران سنتی به دوران مدرنیته عبور کرده است. کتاب در قالب داستان های گوناگون نوشته شده است،داستان هایی که در خود پند و اندرز گنجانده است. نام کتاب ،از اولین داستان وام گرفته شده است.سودا به مادر بزرگ بی سواد خود،در شصت و دو سالگی سواد خواندن و نوشتن آموخت. چیزی که در سراسر کتاب به چشم میخورد و کمی کتاب را برای مخاطب،دور از فهم میکند استفاده زیاد از اسامی و اصطلاحات و اشخاص هندی است و حوصله مخاطب را سر می برد. داستان ها پراکنده اند و به هم مرتبط نیستند و در زمان های مختلف رخ داده اند. کتاب نسبتا خوب است و آموزه های اخلاقی دارد.اما به هم ارتباطی ندارند. این کتاب برای من حوصله سر بر بود و فقط آن را خواندم تا تمام کرده باشم،و کتاب جذابی نیست که بتوان آن را برای سایرین توصیه کرد. با این حال نمیتوان توصیه های خوب آن را نادیده گرفت،توصیه هایی انسانی و سازگارا با اصول اسلامی مثل بخشندگی و رفتار خوب و رسیدگی به فقرا و زیر دستان. برشی از کتاب: چیزی را که از پسر فقیر ماهیگیری یاد گرفته بودم برای او تعریف کردم. پسربچهای دبستانی که با فروش ماهی به مادرش کمک میکرد. او در طول روز فقط 5 روپیه درآمد داشت. اما همیشه به آینده خوشبین بود و این جمله را تکرار میکرد (فرسوده شدن بهتر از زنگ زدن است). عبدالکلام سر ذوق آمد بی درنگ قلم و کاغذ برداشت و جمله پسرک ماهی فروش را یادداشت کرد. جملهای که به نظرش بهترین نصیحتی بود که تا آن روز شنیده بود. #این یادداشت را برای شرکت در چالش مرور نویسی فرا کتاب نوشتهام.