نظر شما چیست؟
به سمت زیر زمین می رود، خم می شود، چند ضربه به نرده های مارپیچ پنجره می زند.
صدای نفس های تندی به گوش می رسدو بعد، یک سرکوچک با موهای وز وزی سیاه، از قاب پنجره بالا می آید.
عموجان این وقت سحر بیداری؟
پسر بچه به عقب بر می گردد و انگشتش را می گذارد روی بینی اش.
هیس! لالو خوابیده بیدار میشه! تازه قرصشو دادم.
مرد آهسته می گوید: حالش خوبه عموجان؟
سر و صدا باشد بد خواب میشه. الان برمی گردن، رفتن حرم.
قاسم زانوهایش را روی زمین می گذارد. سرش را نزدیکتر می برد. پره شکسته پنکه سقفی آرام می چرخد و بوی نا و پیشاب بیرون می زند.
صفحات کتاب :
25

کتاب های مشابه هم نمک