امتیاز
5 / 5.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 48,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
کتاب کوری یک رمان خاص از ژوزه ساراماگو است؛ یک اثر تمثیلی، بیرون از حصار زمان و مکان، یک رمان معترضانه اجتماعی - سیاسی، که آشفتگی اجتماع و انسان های سردرگم را در دایره ی افکار خویش و مناسبات اجتماعی به تصویر می کشد. ساراماگو تاکید بر این حقیقت دارد که اعمال انسانی در «موقعیت» معنا می شود و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد. زیرا موقعیت انسان ثابت نیست و در تحول دائمی است.

در شهری به طور وحشتناک کوری شیوع پیدا می کند و هاله ای سفید رنگ بعد از کور شدن افراد مقابل چشمانشان ظاهر می شود. خیابان ها نام ندارند. شخصیت های رمان نیز نام ندارند: دکتر، زن دکتر، دختری که عینک دودی داشت، پیرمردی که چشم بند سیاه داشت، پسرک لوچ و... سبک و ساختار دشوار رمان، پس از چند صفحه، جاذبه ای استثنایی پیدا می کند. نقطه گذاری متن متعارف نیست. نثر موجز در خلال پاراگراف های طولانی، پیچیدگی های روح انسان و مشکلات غامض زندگی را تداعی می کند. کوری مورد نظر ساراماگو، کوری معنوی است.

در رمان کوری (Blindness) ژوزه ساراماگو (Jose Saramago) برای شخصیت ها اسم انتخاب نکرده است. با این وجود پیچیدگی در رمان ایجاد نشده و خواننده به راحتی می تواند با شخصیت های رمان ارتباط ذهنی برقرار کند. بازگشت های زمانی به گذشته و آینده، در خیال شخصیت ها از زیبایی ها و جذابیت های این اثر است.

ساراماگو در کوری (Ensayo sobre a cegueira)، تعهد و باور عمیق خود را به عدالت اجتماعی، احترام به خرد و عقل سلیم همراه با تزکیه روح و جسم که تنها راه ضمانت پایدار ماندن هر جامعه ای است، به ارمغان آورده است. کوری در سال 1995 منتشر و ساراماگو به خاطرش برنده جایزه نوبل سال 1998 شد. او درباره ی این رمان می گوید: «این کوری واقعی نیست، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی کنیم ...»

همچنین ساراماگو کلام پیچیده و چندپهلویش را در دهان تک تک شخصیت های کتاب و مخصوصا در پایان، در دهان زن دکتر گذاشته است: «چرا ما کور شدیم، نمی دانم. شاید روزی بفهمیم. می خواهی عقیده مرا بدانی؟ بله، بگو، فکر نمی کنم ما کور شدیم. فکر می کنم ما کور هستیم. کور، اما بینا. کورهایی که می توانند ببینند، اما نمی بینند»

در بخشی از رمان کوری می خوانید:
عابرانی که در انتظار روشن شدن چراغ عبور، کنار خط کشی جمع شده بودند، راننده اتومبیل را دیدند که از پشت شیشه دست تکان می دهد. اتومبیل های پشت سر، بی وقفه بوق می زدند. تعدادی از رانندگان از اتومبیل خود پیاده شدند تا اتومبیل از کار افتاده را به کناری بکشند و راه را بگشایند. خشمگین، مشت بر شیشه می کوبیدند. راننده اتومبیل، سر به طرف آن ها بر گرداند، نخست به یک سو و سپس به سوی دیگر نگریست. از حرکت لبان او به نظر می رسید عبارتی را با فریاد تکرار می کند. این عبارت، نه از یک واژه، که از سه واژه تشکیل می شد. فردی در را گشود و همه شنیدند که راننده گفت:
من کور شده ام!

کسی این سخن را باور نکرد. با یک نگاه آشکار بود که چشمان مرد کاملا سالم و عنبیه آن صاف و شفاف است. سفیدی مردمک چشم او همچون چینی بود. چشمان بیرون زده، صورت چروکیده و ابروان تابدار مرد نشان می داد که بسیار نگران است. با حرکتی سریع، مشت های گره کرده خود را در مقابل چشم آورد شاید بتواند آخرین تصویری را که پیش از آن رویداد دیده است، در ذهن نگه دارد. چراغ چهار راه قرمز شد. مردم به راننده کمک کردند از اتومبیل پیاده شود. مرد نومیدانه تکرار کرد:
من کور شده ام! من کور شده ام!
کنگره :
PQ9276‭‬‭‬ /‮الف‬4‏‫‭ک9 1390‮الف
دیویی :
869/342
کتابشناسی ملی :
2306842
شابک :
978-964-374-328-4‬
سال نشر :
1398
صفحات کتاب :
229

کتاب های مشابه کوری