کتاب «چابکسوار» نوشته مسلم ناصری است و محصول انتشارات کتابستان معرفت است. نویسنده در این کتاب داستان مختاربنابیعبیده ثقفی را در قالب داستانی روان و جذاب تعریف میکند و شجاعت و مردانگی او در قالب داستانی روایت میشود.
رمان «چابکسوار»، از آن جا شروع می شود که نویسنده به طور اتفاقی سفری به عراق میکند و در آن سفر از طریق یک فروشندهی دورهگرد به کتابی قدیمی و کمیاب دست پیدا میکند که در آن از قیام مختار گفته شده است؛ نویسنده قصد دارد که کتاب را با خود به ایران بیاورد، اما با از راه رسیدن بعثیهای عراق ناچار می شود که کتاب را در جایی پنهان کند…رمان در سه بخش اتفاق میافتد و در هر بخش راوی قصه عوض میشود و هر راوی زبان مختص به خودش را دارد. نویسنده در عین این که تلاش کرده است که به تاریخ پایبند باشد، اما از فرم داستان و خیالپردازیها و شخصیتپردازیهایی که لازمهی یک رمان موفق است، نیز غافل نبوده است. رمان از تصویرسازیهای خوبی برخوردار است، آنگونه که شما همانند دیدن یک فیلم صحنهها را واقعی و ملموس حس میکنید. داستان این کتاب از ماجرای دستگیری مختار در آستانه قیام عاشورا در کوفه شروع شده و به ماجرای شهادت وی پس از قیامش علیه عاملان حادثه عاشورا به پایان میرسد.
تیزی خنجری را دید. خنجر درخشید. درست شبیه هلال ماه بود. همان ماهی که در کودکی به پدرش نشان داده و پرسیده بود چرا باریک و تیز است. پدر در جوابش خندیده بود. صدای پدر را میشنید: مراقب باش به آن دست نزنی که پوست نازک و لطیفت خونی نشود و او در عالم کودکی دست بلند کرده بود؛ ولی نتوانسته بود هلال ماه را بگیرد. از پدر خواسته بود او را روی شانههایش بگذارد تا هلال سفید را بگیرد. صدای خنده پدرش را میشنید که او را بر شانههای ستبرش گذاشته بود و با هم میدویدند و گلویش سوخت..