امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (EPUB)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 3,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب آخرین پناهگاه

کتاب آخرین پناهگاه به قلم مجتبی مرادی سرگذشت بدن خود را روایت می‌کند؛ بدنی که می‌توانست به بهترین کمال و جایگاه برسد و یا به ظلمات کشیده شود.

از قرار معلوم، از آنچه من از سرنوشت خود خبر نداشتم ولی با تمام قدرت با آن مبارزه کردم، این بدن من به تباهی و ظلمات کامل کشیده شد و من با تمام تلاش های خود با آنچه از کتاب ها آموخته بودم هر انسانی و در هر جایگاهی که قرار دارد باید، به واسطۀ هرچه که در اختیار قرار دارد، به کمال برسد؛ کمالی که باعث خود واقعی اش را به نحو احسن بشناسد و هرگز به هیچ شخصی اجازه ندهد که به این منی که از خود ساخته دستبرد زنند.

گزیده کتاب آخرین پناهگاه

ساعت سوم مدرسه ام است؛ یعنی اینکه فقط به مدت دو ساعت در این مدرسه، که حکم خودکشی برایم را دارد، خواهم بود. پس باید این سختی و عذاب رو تحمل کنم. از شانس بد هم در این ساعت درس ریاضی داریم؛ درسی که هیچ چیزش برای من معنا و مفهومی ندارد و از آن هیچِ هیچ نمی فهمم که بخواهم در دفترم یادداشت کنم. معلممان فقط روی تخته سیاه می نویسد و سریع پاکش می کند، بدون اینکه بپرسد آیا کسی هست که بخواهد سؤالی بپرسد و آیا کسی هست که متوجه این بخش نشده باشد.

هرگز این گونه روش در دستور کارش نبود. دفترچه یادداشتم جلویم باز است ولی دریغ از آنکه چیزی در آن یادداشت کنم، فقط کاریکاتورهایی است که در چند صفحۀ آخر آن از معلم های مدرسه کشیده ام. مدرسۀ ما خیلی قدیمی و کهنه هستش و به یاد دارم که پدرم می گفت خودش هم در آن تحصیل کرده است و تمام بهانۀ مدیر مدرسه، برای نساختن مدرسه، این است که شما هیچ کمکی از نظر مالی به ما نمی کنید و ما نمی توانیم بیش از این بازسازی کنیم.

در کلاس ما فقط بیست نفر دانش آموز وجود دارد، که از این بیست نفر شاید فقط پنج نفرمان چیزی از کلاس درس بفهمد و بقیۀ دانش آموزان فقط نقش سیاهی لشکر دارند و فقط نگاهشان به تخته سیاه است. تقریباً به اندازۀ یک ربع از کلاس گذشته بود ولی تمام دقیقه هایی که از لحظۀ ورود معلممان گذشته بود تقریباً به یک شکل گذشته بود؛ بدون کوچک ترین تغییری که بتوان آن را حس کرد. من هم که بیشتر حواسم به جای اینکه به معلم و کلاس درس باشد به ساعت بالای تخته سیاه اش بود تا ببینم چه زمانی ساعت درس به پایان می رسد و از این عذاب رهایی پیدا می کنم. تمامِ تمام دعای من و دوستانم، همان هایی که هیچ چیز از کلاس را نمی فهمند، این است که معلم از درس سؤالی نپرسد و ما را به پای تخته سیاه نبرد، چون اگر چنین اتفاقی بیفتد، جدا از اینکه از دست معلم کتک حسابی می خوردیم، جلوی دخترهای کلاس هم بدجور سرخورده می شدیم.

صفحات کتاب :
94
کنگره :
‫‬‮‭PIR8361
دیویی :
‏‫‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
5858905
شابک :
978-622-247-032-6
سال نشر :
1398

کتاب های مشابه آخرین پناهگاه