کتاب پرستار مهربان

معرفی کتاب پرستار مهربان

کتاب پرستار مهربان به قلم فاطمه برومندی سرابی؛ داستان دختری به اسم ریماست که عاشق شغلش پرستاری است اما اذیت هم می‌شود. این اثر توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.

کتاب پرستار مهربان با روایت روز تولد قهرمان داستان، ریما شروع می‌شود. فقط مادر و خواهرش می‌دانند که تولد اوست؛ پدرش هیچ‌وقت نمی‌دانست که او کی به دنیا آمده است. برای خودش هم مهم نبود؛ چون توی سنی نبود که بخواهد جشن و پای‌کوبی برایش بگیرند.

بخشی از متن کتاب پرستار مهربان

امروز روز تولدمه. فقط مادر و خواهرم می دونن که تولدمه؛ پدرم هیچ وقت نمی دونست که من کی به دنیا آمدم. برای خودم هم مهم نبود چون تو سنی نبودم که بخوام جشن و پای کوبی برام بگیرن. امروز من سی ساله می شم.

سی سال از عمرم گذشت! شیفت بودم که مادرم زنگ زد و گفت: شب زودتر برم خونه (چون خواهرم اومده خونه مون خواهرم از من کوچک تره حدوداً چهار سال) و ازدواج کرده (و در شهر دیگری زندگی می کنه که از تهران حدود بیست ساعت فاصله است) اومده تولد من تهران باشه. به مادرم گفتم باشه مادر من سعی می کنم زود بیام. در یکی از بیمارستان های تهران پرستار بودم شغلم خوبه اما روحیه ام شکننده شده.

همش دلیلش اینه که زیاد توی بخش کار می کنم. تصادفی میارن و روی اعصاب وروان من هم تأثیر گذاشته. زودرنج و عصبی شده ام. تو فکرم که از کارم استعفا بدم.... رفتم به سمت ایستگاه پرستاری ببینم کاری هست انجام بدم؟ اگر نیست زودتر آماده شم برم خونه. نگاهی به دفتر و لیست بیماران بخش می کنم، خوشبختانه من تمام وظایفم را انجام دادم و می تونستم برم. به طرف اتاقم رفتم که لباسامو عوض کنم و برم خونه.

از بیمارستان که خارج شدم غروب شده بود. هوام کم کم داشت سرد می شد. خنک بود من توی شهریورماه به دنیا اومدم – شهریور ماهی خوب و دل نشین است – دوستش دارم. مخصوصاً که خصوصیات خانم های شهریورماهی خیلی برایم جذاب بود و روحیۀ حساس و زودرنجی دارن و می شه بهشون اعتماد کرد و خیلی دوستش دارم. حس خوبی بهم می داد. ماشینم را روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم.

هم خوشحال بودم و هم هیچ حسی نداشتم. بیمارستان تمام افکارم رو به خودش مشغول کرده بود که چطوری استعفا بدم؟! چطوری دل بکنم؟ چطوری به رئیس بیمارستان بگم نمیام سر کار؟ پوشیدن لباس سفید خودش کلی حس خوب همراه داره. کار کردن در بیمارستان برام ابهت داشت. کمک کردن به بیماران خیلی خوب بود.