در کتاب اردوگاه عنبر سه خاطراه از آزادگان هوانیروز را که در بند ارتش بعثی اسیر بودند را میخوانیم، اسرایی که در اردوگاههای «عنبر» و «الرشید» در بدترین شرایط روحی و جسمی قرار داشتند. تحمل و صبر این رزمندگان آزادگان در برابر شکنجههای کشنده بعثیها، ارتباطات اسیران با هم و با زندانبانان خواندنی است. فصل اول کتاب اردوگاه عنبر با عنوان "در بارگاه جانان" خاطرات حسین فرهنگ اصلاحی را در برگرفته است. "کبوتران بال سفید" عنوان دومین فصل کتاب است که دربردارنده خاطرات مهدی گلابی است.
فصل سوم با عنوان "اردوگاه عنبر" که عنوان کتاب نیز از همین فصل گرفته است نوشته غلامحسین کهن است. این روایت به ماجرای زیارت اسیران ایرانی در حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) و شکنجه آنها توسط نیروهای بعث عراق اشاره دارد.
آفتاب غروب میکرد که به هوش آمدم. آن غروب چقدر برایم حزنانگیز بود! به دوروبرم نگاهی انداختم. دو شهید پهلویم خفته بودند. آنها چقدر آرام بودند و من چقدر ناآرام. دستم تا مچ خونی بود. گلویم بهسختی میسوخت و تشنگی کلافهام کرده بود. قمقمهام خالی بود. با زحمت و مشقت، قمقمهٔ شهید بغلدستم را باز کردم و آب داغ و گرم آن را سرکشیدم. اضافهٔ آب را روی سر و صورتم ریختم.
از گلویم هنوز خون میرفت. احساس ضعف میکردم. از کولهام دانهای خرما برداشتم و خوردم، ولی اشتهایی برای غذا خوردن نداشتم. زبانم مثل یک تکه تخته، در دهانم خشک و بیحس افتاده بود. عطش بهشدت آزارم میداد. یکبار دیگر به دوروبرم سرک کشیدم. چند شهید آن سوتر افتاده بودند و چند تانک عراقی هنوز در حال سوختن بودند.»
بسم الله الرحمن الرحیم
«تدوین و انتشار خاطرات آزادگان، کاری ماندنی و در شکل بخشیدن به تاریخ ما در آینده دارای تأثیری مخصوص خود است. بعضی از نوشتهها از لطف و رقت هم برخوردار است (در این جزوه، قصهی اول و آخر) نکتهی جالب، همخوانی ماجراهایی است که در اردوگاههای دور از هم و بر سر آدمهای جدا و نا آشنا با هم، آمده است و این است یکی از ثمرات حکومت ظالمانه و جابرانهی حزب و در نهایت، فردی که جز به حفظ خود، به هیچ چیز دیگر و از جمله به ارزشهای انسانی ذرهای و لحظهای نمیاندیشد. آبان ماه ۱۳۷۰»
نظر دیگران درباره اردوگاه عنبر
کتاب خاطرات قشنگی داشت اما این قیمت گرونه،لطفا ارزونش کنید...