در آشپزخانه، مادر بچه ها هنوز روسری و چادرنماز سفید و گل دار به سرش بود و صبحانه را برای همسرش آماده می کرد. دو تخم مرغ در کاسه کوچک زرد لعابی روی گاز می جوشیدند و به هم تنه می زدند. کف آشپزخانه، روی زیلوی خاکستری رنگ با حاشیه زیتونی، سفره پهن بود. زن با چابکی سفره را می چید. از وقت هایی بود که به شوهرش افتخار می کرد. از شیخ دعوت شده بود با رهبر همراه شود و سفرنامه ای ادبی بنویسد و ...
کنگره :
PIR8087 /الف245ق2 1390
شابک دیجیتال :
978-600-03-2471-1
نظر دیگران //= $contentName ?>
واقعا خوب نوشته نشده... اصلا سفرنامه طور نیست که ...بیشتر درگیری های این شخص اول داستانه با خودش و همکارش... ز...