0.0از 0

کتاب جاسوس امین pdf

نوجوانی راهزن که به فکر انتقام است

۵۰٬۰۰۰
40٪ تخفیف با کد «Faraketab» در اولین خرید
خرید
40٪ تخفیف با کد «Faraketab» در اولین خرید
  • الکترونیکی
هنوز نظری ثبت نشده!
اولین نظر را شما بذارید
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب

معرفی کتاب جاسوس امین

کتاب جاسوس امین نخستین اثر بلند الهام صفار است که در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات مهرستان منتشر شده است. این رمان با محوریت زندگانی امام هادی (ع) نوشته شده و تلاش دارد بخشی کمتر روایت‌شده از تاریخ شیعه، یعنی فعالیت‌های شبکه وکالت در دوران امامت ایشان را در قالب داستانی پرکشش برای نوجوانان و جوانان بازگو کند.

هسته‌ی داستان حول زندگی نوجوانی هفده‌ساله به نام «امین» شکل می‌گیرد؛ پسری که زیر سرپرستی عمویش راشد بزرگ شده است. پس از حادثه‌ای تلخ و قتل عمو و زن‌عمو، به او گفته می‌شود که علویان عامل این جنایت بوده‌اند. همین باور، کینه‌ای عمیق در دل امین می‌نشاند و او سوگند می‌خورد که انتقام خانواده‌اش را از علویان بگیرد. تنگدستی پس از مرگ عمو، او را به سمت راهزنی می‌کشاند؛ اما در نخستین تلاشش گرفتار می‌شود و به بردگی در قصر خلیفه فرستاده می‌شود. همین سرنوشت ناپیدا، نقطه‌ی آغاز ماجراهایی است که او را به مسیری تازه وارد می‌کند.

نویسنده با هدف ارائه‌ی تصویری جذاب و واقع‌گرایانه از دوران امام هادی (ع)، داستان را بر پایه‌ی مستندات تاریخی و پژوهش‌های معتبر بنا کرده است. در عین حال شخصیت اصلی، یعنی «امین»، تخیلی است و همین امر اجازه می‌دهد تا روایت با آزادی بیشتری شکل بگیرد و مخاطب نوجوان در دل ماجراها و چالش‌های دوران عباسی قرار گیرد. کتاب با بهره‌گیری از منابع تاریخی و سیره‌ی امام هادی(ع)، فضای سیاسی و اجتماعی آن دوره، که همراه با فشارهای شدید عباسیان و فعالیت‌های مخفیانه‌ی شیعیان بوده، را با زبانی روان و ماجرایی پیش‌برنده ترسیم می‌کند. ترکیب تاریخ مستند با شخصیت‌پردازی تخیلی، «جاسوس امین» را به اثری تبدیل کرده که هم آموزنده است و هم برای نسل نوجوان تجربه‌ای داستانی، جذاب و فراموش‌نشدنی رقم می‌زند.

گزیده کتاب جاسوس امین

امین سرش را به دیوار پشت‌سرش تکیه داد. نم دیوار کاهگلی لای موهای بلند و تابدارش پیچید. پوست سرش از سرمای دیوار کمی سرد شد و زخم ســرش سوخت. ســرش را از دیوار فاصله داد. صدای زاری دخترکان به ضجه شــبیه شــده بود. پیرمردی از جایش بلند شــد و تلوتلوخوران به ســمت دیوار رفت. محکم به آن کوبید و فریاد زد: «ببرید صدایتان را. سرسام گرفتم ازبس شیون کردید. ما باید به حال خودمان زاری کنیم که کارهای دشوار از آن ماســت. شــما که یا قرار است ظرف میوه در دست بگیرید یا جام شراب بچرخانید. این‌همه بلوا برای چیست؟»