امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
رایگان

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
با صدای نغمه ی پرندگان از خواب بیدار شدم. تختم را مرتّب کردم و از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. همه جا سرسبز و قشنگ بود. نفس عمیقی کشیدم. امروز اولین روزی بود که در باغ یک روز تازه را آغاز می کردم.
صدای نصرت خانم را شنیدم.
- رؤیا خانم صبحانه آماده است.
بهش گفته بودم ساعت هفت بیدارم کند. نصرت خانم و شوهرش آقا عبدالله در آن طرف باغ کلبه ی کوچکی داشتند. از دیروز که با مادربزرگ به اینجا آمدیم، با آنها آشنا شدم...
صفحات کتاب :
59
کنگره :
‫PIR8203‭‬‭ /ج2‫‭ر9 1386
دیویی :
‫‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
1195892
شابک :
978-964-477-300-6
سال نشر :
1386

کتاب های مشابه رویا