همین الان هم قیافه نورعلی جلو چشمم است. قیافه نورعلی، مزلقانی و اصفهانی. آقای اصفهانی خیلی آرام با وانتش از روی پل میگذرد. در دو سوی پل، هم اینطرف، هم آنطرفِ پل، گاومیشها تا زیر گردن در آب نه چندان تمیز رودخانه فرو رفتهاند و هم سرهایشان پیداست، هم شاخهای بلند و نگاه غمزدهشان.
وانت کاپرای اصفهانی میآید و آرام به نگهبانها میرسد. در دو طرف پل عکس مهندس شهید ستودگان را زدهاند. عکس مظلوم و زیبایی!
ـ جنگ است. جنگ! خسته نباشید. بدجور در امانید از ترق و تروق!...
کنگره :
PIR8011 /م85س8 1394
شابک :
978-600-6360-46-1