شخص نیازمندی در خانه امام حسن مجتبی علیه السلام را کوبید و خطاب به حضرتش عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! هیچ چیزی برایم باقی نمانده که ان را به درهمی بفروشم. چهره و وضع ظاهریم، سخنانم را تصدیق می کند و شهادت بر صدق کلامم می دهد. البته اندکی آبرو دارم که آن را حفظ نموده ام (تا مشتری مناسبی بیابم) و اکنون که تو مشتری مناسبی هستی، آن را به تو عرضه کرده ام!
امام حسن علیه السلام صندوق دار خویش را طلبید و پرسید: چه مقدار پول نزد توست؟ عرض کرد: دوازده درهم، فرمود: ان را به این فقیر بده سپس ان را مرد را طلبید، و عذرخواهی نمود و فرمود: ما حق شما را ادا نکردیم ولی ان چه داشتیم دادیم سپس شعری خواندند که مضمون فارسی و ترجمه ان چنین است:
این مال اندک را بگیر و گویا تو چیزی را نفروخته ای، و ما نیز چیزی نخریده ایم (یعنی من به چهره تو نگاه نمی کنم تا آبرویت محفوظ باشد)