کتاب زنی که اتفاقا منم، شامل ده داستان کوتاه است که به مسائل اجتماعی و آسیب شناسی آن، نقد باورهای خرافی از منظر روایت با زبانی قصه گو و جذاب میپردازد. اغلب داستان های این مجموعه ساختار ادبی قوی و مستحکمی دارند و از عناصر داستانی به خوبی بهره بردهاند. تنوع فضاهای داستانی، نثر پخته و و عاری از پیچیدگیهای غیر ضرور، دیالوگهای متناسب با بافت قصه این کتاب را به اثری خواندنی تبدیل کرده و در نهایت تجربهای متفاوت را برای مخاطبان رقم میزند.
هنوز مردد بود ایستگاه قبل از رستوران پیاده شود یا ایستگاه بعد. باید مطمئن می شد آن روز هم آقای شیر لعنتی آمده است یا نه. هنوز نمی دانست زیر تن پوش شیر، مردی مخوف انتظارش را می کشد یا زنی بیکار. امروز می رفت تا همین را بفهمد.
تصمیمش را گرفت، ایستگاه بعد از رستوران. چون هیچ معلوم نبود امروز هم آنجا ایستاده باشد، اصلاً از کجا که امروز هم برایش دست تکان بدهد، اگر این کار را نمی کرد شاید منصرف می شد و سراغش نمی رفت. هر چند ته دلش یقین داشت آن روز هم مثل هر روز یک ماۀ گذشته وقتی اتوبوس از کنارِ درختِ عشاق عبور کند و به حباب های رنگی چراغ های روشنِ جلو رستوران برسد، آقای شیر لعنتی در انتظارش ایستاده تا مثل فرماند هی که سان می بیند، برایش دست تکان بدهد یا با ایما و اشاره پیامی بفرستد و بعد از گذشتنِ اتوبوس از مقابلش، دست های پت و پهنش را توی جیبش فرو ببرد و بی حرکت بایستد. همین جیب، عجیب ترین قسمت ماجرا بود.