سال نشر

صفحات کتاب

کنگره

دیویی

کتابشناسی ملی

شابک

<p><strong>کتاب جندی مکلف</strong> با قلم شیوا و روان محسن صالحی خواه به رشته تحریر درآمده و در <a href="https://www.faraketab.ir/person/20328-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA">انتشارات کتابستان معرفت</a> منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های انقلاب و دفاع مقدس قرار گرفته است.</p>
<ul>
<li><a href="#h_2697317356631726408454092">معرفی کتاب جندی مکلف</a></li>
<li><a href="#h_6394876777911726408459478">خلاصه کتاب جندی مکلف</a></li>
<li><a href="#h_4049190778901726408463263">برشی از متن کتاب جندی مکلف</a></li>
<li><a href="#h_9179927179881726408468977">دانلود کتاب جندی مکلف</a></li>
</ul>
<h2 id="h_2697317356631726408454092">معرفی کتاب جندی مکلف</h2>
<p>محسن صالحی خواه نویسنده <strong>کتاب جندی مکلف</strong> این گونه از به نگارش درآورده شدن کتابش یاد می کند؛ با شنیدن یک خط از داستان زندگی حاج حسین اصغری، وسوسه شدم که خاطرات او را ثبت کنم تا آن روز فقط مخاطب کتاب های ادبیات دفاع مقدس بودم این داستان یک مورد ویژه بود برای همین با همه بی تجرگی ام تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم کار تولید این کتاب تابستان سال ۱۳۹۴ کلید خورد. یکی از اقوام راوی که از دوستان من هستند بنده و ایشان را با هم آشنا کرد. همان کسی که برای اولین بار داستان زندگی این مرد را برایم تعریف کرده بود اولین ملاقاتمان در مهر همان سال در دفتر یکی از مسئولین در خیابان پاستور انجام شد و شاید از زمستان آن سال هم سردتر بود. من جوان ۲۲ ساله و صد البته غریبه&zwnj;ای بودم فاقد تجربه عملی در نویسندگی و به ملاقات مردی آمده بودم که سه دهه پاسداری در کارنامه زندگی خود داشت و به نظر من به عنوان یک محافظ یاد گرفته بود به یک غریبه اعتماد نکند و حتی بعد از اینکه او را شناخت حد و مرزش را مشخص کند.<br>کتاب پیش رو، به روایت خلاصه&zwnj;ای از یادبودهای گرفتاری و اسارت یک حامی و پاسدار به نام &laquo;حاج حسین اصغری&raquo; می پردازد.</p>
<h2 id="h_6394876777911726408459478">خلاصه کتاب جندی مکلف</h2>
<p><strong>کتاب جندی مکلف</strong> به روایت قسمتی از زندگی حاج حسین اصغری پرداخته که کمتر از پنج سال با نام و نشانی ساختگی در محل نگهداری اسیران در کشور عراق روزگار گذرانده تا از خود و دانسته ها و داده هایش محافظت کرده باشد.<br>حاج حسین اصغری &nbsp;کار و حرفه اش را با محافظ بودن یا همان &laquo;بادیگاردی&raquo; خودمان آغاز کرد و پس از شهید شدن رفقایش دیگر تاب ماندن در شهر و دیار را نداشت و شوق پرواز و رسیدن به ملکوت و جان فشانی برای میهن و ناموس، این شد که رهسپار خط مقدم عشق بازی با خدا و معامله کردن جان شیرین خویش با نوشیدن شربت شهادت شد که راهیه جبهه ی حق علیه باطل گشت اما در این وادی سرنوشت، خدایش تقدیری سخت برایش رقم زد و وی اسیر در خاک غربت شد.<br>شروع خاطرات از ورود به سپاه آغاز و با اعزام به جبهه، مجروحیت اسارت به دست نیروهای بعثی و زندگی در اردوگاه ادامه می یابد.</p>
<h3>فهرست کتاب</h3>
<p>به جای پیشگفتار<br>سالشمار زندگی<br>تهران تا گودال<br>گودال تا رمادی<br>اسارت&nbsp;<br>آزادی<br>ضمائم<br>حفاظت از شخصیت&zwnj;ها<br>مناطق عملیاتی<br>اسارت<br>آزادی</p>
<h2 id="h_4049190778901726408463263">برشی از متن کتاب جندی مکلف</h2>
<p>اتاق فرماندهی ساده بود. فرمانده با لباس سبز سپاه پشت میز نشسته بود و عکس زیبایی از حضرت امام روی دیوار خودنمایی می کرد. میز فرمانده، آهنی و نسبتا بزرگ بود که چند پرونده، کازیه، تعداد زیادی کاغذ، دو تا تلفن و یک دستگاه بی سیم دستی را روی خود جا داده بود. گوشه ای از میز هم، جاقلمی قرار داشت که چند رنگ خودکار داخل آن بود. با ورودم به اتاق، بعد از سلام و عیلک با کسب اجازه روی یکی از صندلی های روبه روی میز نشستم. انگار توی دلم داشتند رخت می شستند اما تمام تلاشم را می کردم که اثری از نگرانی در صورتم نباشد.<br>فرمانده با لبخند گفت: &laquo;خب برادر اصغری، دوباره تشریف آوردین با یه درخواست تکراری&raquo;. اثری از ناراحتی در صدایش نبود اما معلوم بود که خیلی خسته است. جواب دادم: &laquo;حاج آقا! دیگه نمی تونم تهران بمونم. باید برم جبهه&raquo;.<br>- حسین آقا! می بینی که وضعیتمون چه جوریه. موج ترور منافقا تازه یه کم فروکش کرده. با این وضعیتی که توی تهران داریم، چه جوری انتظار داری من اجازه بدم بری جبهه. این همه مسئول داریم ولی نیروی کافی تو واحد نداریم. کل بچه های سپاه دوره های حفاظتو نگذروندن که من هی بچه های واحد و مرخص کنم و از جاهای دیگه نیرو بیارم. در ثانی، تو محافظ رئیس مجلسی، قبلا توی تیم نخست وزیر بودی. دادستانی بودی. توی سه قوه چرخیدی! مرتب توی دولت و جماران و این ور و اون ور تردد داری. کلی اطلاعات داری. من چه جوری اجازه بدم تو بلند شی بری جبهه؟ فکر کردی اگه اسیرت کنند چه فاجعه ای می شه؟<br>سعی کردم خودم را نبازم. عصبانی نبود اما رگه های تحکم فرماندهی در حرف هایش موج می زد. باید محکم حرف می زدم اما بی احترامی نمی کردم. گفتم: &laquo;حرف شما درسته حاج آقا. ولی از سال ۶۱ تا الان که در خدمتتون هستم و جلوتون نشستم اجازه ندادین من برم منطقه ولی خیلی از بچه ها رفتند. من که نمی گم می خوام از واحد برم. می گم چندماه به من مأموریت بدین برم منطقه و برگردم. حاجی به خدا از رفیقام که رفتن و برنگشتن خجالت می کشم. می دونم نیرو کم داریم ولی من که برم بچه هایی که رفتن بر می گردن و بالاخره کار نمی مونه رو زمین. رک بگم حاجی، به خدا دیگه نفسم تو تهران می گیره&raquo;.<br>چند لحظه ای سکوت کرد. به من نگاه می کرد. نمی دانستم پایم را از حدم جلوتر گذاشته بودم یا نه. در سپاه همه با هم برادرند و آن زمان هیچ پاسداری روی دوشش درجه نداشت. لباس من که نیروی جزء بودم با فرمانده کل سپاه یک شکل بود. حتی فانسقه و پوتین مان با هم فرقی نداشت اما برادری دلیلی نبود که بخواهم به مسئول بالادستی خود توهین و بی احترامی کنم. سلسله مراتب همه جا حاکم بود.</p>
<h2 id="h_9179927179881726408468977">دانلود کتاب جندی مکلف</h2>
<p>نسخه الکترونیک <strong>کتاب جندی مکلف</strong> را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید وسپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.</p>
<p><img src="https://file1.cdn.faraketab.ir/content_file/img2024/8/دانلود کتاب جندی مکلف.jpg" width="70%" alt="دانلود کتاب جندی مکلف" style="display: block; margin-left: auto; margin-right: auto;"></p>
<p>مشخصات <strong>کتاب جندی مکلف</strong>&nbsp;در جدول زیر آورده شده است:</p>
<table class="table table-striped">
<tbody>
<tr>
<td colspan="2"><strong>مشخصات</strong></td>
</tr>
<tr>
<td><strong>ناشر:</strong></td>
<td>کتابستان معرفت</td>
</tr>
<tr>
<td><strong>نویسنده:</strong></td>
<td><span>محسن صالحی خواه</span></td>
</tr>
<tr>
<td><strong>تعداد صفحه:</strong></td>
<td>267</td>
</tr>
<tr>
<td><strong>موضوع:</strong></td>
<td><span>خاطرات</span></td>
</tr>
<tr>
<td><strong>قالب:</strong></td>
<td>الکترونیک</td>
</tr>
</tbody>
</table>
<p>&nbsp;</p>

جندی مکلف

محسن صالحی خواه

<p><strong>انتشارات کتابستان معرفت</strong> در واقع یک فروشگاه اینترنتی کتاب است و مدعی است، کتاب ها را با نظم خاص و موضوع بندی برای مخاطبان و خوانندگان چیده است تا به راحتی بتوانند کتاب دلخواه خود را بیابند و به آسانی به صورت مجازی خرید کنند و کتاب را دریافت نمایند.</p>

<h2>معرفی انتشارات کتابستان معرفت</h2>

<p>انتشارات کتابستان معرفت، علاوه بر فروش آنلاین کتاب و محصولات فرهنگی، معرفی و مشاوره در زمینه ی کتاب و اطلاع از تازه های کتاب را هم دارند. همچنین جهت رضایت مشتری بسته های مناسبتی و پیشنهادی، استفاده از تخفیف های مناسبتی نیز در نظر گرفته اند. این انتشارات باشگاه مشتریان کتابستان را نیز راه اندازی کرده و کلی برنامه های جذاب دیگر مرتبط با کتاب و کتابخوانی قرار است داشته باشد.</p>

<h2>کتاب انتشارات کتابستان معرفت</h2>

<p>کتابهای انتشارات کتابستان معرفت را می توان این کونه معرفی کرد: این انتشارات در زمینه های مختلف اخلاقی، تاریخی، رمان و داستان و ... کتاب منتشر کرده است. در زیر بعضی از عناوین این کتاب ها را آورده ایم:<br />
کتاب آن دختر یهودی، حریر، کلاس اخلاق، تل آویو سقوط کرد، روزهای تاریک، مثل نهنگ نفس تازه می کنم، مثل بیروت بود، ایذا، جایت را من شیرین می کنم و چندین و چند کتاب دیگر که همه ی این کتاب ها را می توانید در مجموعه ی فراکتاب در قالب های مختلف چاپی، الکترونیک و صوتی بیابید.</p>

<h2>تازه های انتشارات کتابستان معرفت</h2>

<p>تازه های نشر کتابستان معرفت در واقع تاریخ مصور ایران باستان است که در 4 جلد منتشر شده است. از دیگر تازه های این انتشارات می توان به کتاب های پیامبران از قبیل آدم، ادریس، نوح و ... اشاره کرد.<br />
این انتشارات کتاب های خود را در دسته های مختلفی چون محبوب ترین ها و پرفروش ترین ها، جدیدترین ها، رمان ایرانی و ... طبقه بندی کرده است.</p>

<h2>آدرس انتشارات کتابستان معرفت</h2>

<p>تهران: میدان انقلاب .خیابان انقلاب. نرسیده به فخررازی. پلاک 1260</p>

<p>تلفن انتشارات کتابستان معرفت<br />
شماره انتشارات کتابستان معرفت: 02191010744</p>


کتابخوان و فروشگاه کتاب

نظرات کاربران و نقد کتاب جندی مکلف