0.0از 0
  • معرفی کتاب
  • مشخصات کتاب
هرچه می گفتم جواب نمی داد. چند دقیقه ای قدم زدیم و ناگهان گفت:« بفهم کی تو را اینجا آورده.»
به سنگر بچه ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدیم و التهاب من هر لحظه بیشتر می‌شد.
قهقهه مستانه بچه ها حکایت از خیلی چیزها داشت که از حالا می‌دیدند و من برای دیدن آنها هنوز منتظر شروع عملیات بودم.